زبانحال امام موسی کاظم علیهالسلام
نفـسم کـنج قـفـس حـال و هـوایی دارد پـرم از بیپـری و... مـیل رهایی دارد مثل نینامه شده سینهام از هجر حجاز نـای نی از نـفـسـم شـور نـوایـی دارد چـقـدر آه کـشیـدم درو دیـوار گریست چـقـدر سـنگ صبـورم شـنـوایی دارد مـیرود بـا نـفــسـم تـا بــرسـد بـا آهـم تـازیـانه به تـنـم سـعی و صفایی دارد باز شلاق بیاور که سحر نزدیک است دل شکستن دل شب صوت رسایی دارد استخوانهای مرا بین قفـس خُرد کـنید اسـتخـوان خُـرد شدن نـیز دوایی دارد دست اما به رگ غـیرت من مگـذارید ولی افسوس قفـس بیسر و پایی دارد مثل زنجیر کسی همقدم من نشده است آه تـابــوت بـگـو او چـه وفــایـی دارد بیت پایانی عمرم شده مضـمون گریز سـیـنـۀ مـن نـفـسـی کـربوبلایی دارد باز هم روضۀ گودال و زنی زد فریاد نــزنـیـدش بـه خــداونـد خــدایـی دارد |